ساکورا

ساکورا یعنی شکوفه های گیلاس

ساکورا

ساکورا یعنی شکوفه های گیلاس

ساکورا

نجات دهنده در گور خفته است...

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۲۰ مطلب توسط «ساکورا ...» ثبت شده است

 

از آذر به این طرف آشنا شدن با 7 ادم جدید از گوشه های مختلف دنیا و تهران....

10 ماه و کلی ادم...

کلی بزرگ شدن...

کلی تجربه....

کلی پختگی....

به اندازه سفر به یه جای دور....

درد بلوغ... درد منیک و افسردگی.... باز هم در جست و جوی عشق...

جست و جوی داشتن و دوست داشته شدن....

آدمی که هم فرکانست باشه....

که بلد باشه شعر بخونه برات... بیاد دنبالت... برات گل بخره.... کمتر ا.ر.و.ت.ی.ک وار حرف بزنه... و کلا نزنه... بغلت کنه... ببوسدت... تو ویدیو کال با عشق نگاهت کنه.... ازت عشق بخواد.... برات امن باشه.... بهت عشق بده... عاشق موسیقی های قمیشی و ابی باشه... دستت رو بگیره موقع رانندگی ببوسه و بگه همین حالا نوازشم کن!.... عکسات رو که می بینه یکم ازت تعریف کنه.... از خانوم بودنت.... تو هنوزم خانومی.... علیرغم همه اشتباهاتی که هرکسی ممکنه مرتکب بشه... که بهت بگه دوست داشتنت کار سختی نیست.... بهت عشق بده آخ بهت عشق بده.... 

 

پ.ن: همه ما تو تاریکی شبیه همیم... پس کمتر هم رو قضاوت کنیم... 

 

 

دیشب دلتنگی عجیبی به سراغم آمده بود... دراز کشیده و ولو شده رو تخت حس غربتی همه وجودم را فراگرفت... موزیک Azul جسی کوک گوش می دادم و کلمات و خاطرات توی سرم وول میخوردند... حس اینکه این دو سال زندگی چه قدر برایم به سختی گذشت و اتفاقات غیر قابل پیش بینی زندگی، اهداف، سقف آرزوهایم و بینش و نگرش و دانشم را متحول کرد... اینکه تا دوسال پیش رویای Data Scientist شدن دلم را از شدت هیجان بهم می زد و حالا که حتی جرات نمی کنم به آن رویا فکر کنم... نه که نتوانم ... فقط چون حس میکنم حضور bipolar در زندگی ام و اشکار شدن آن در 24 سالگی و بالطبع اپیزودهای افسردگی باعث شد سقف آرزوهایم و علایقم دست خوش تغییرات زیادی شود... که دیگر حتی نتوانم فعلا به مهاجرت و اپلای فکر کنم... که بیشتر فهمیدم که درونم چه خبر است و چه می گذرد... فارغ از اینکه هرکس هرکار میخواهد برای زندگی اش بکند... که شرایط زندگی آدمها با هم متفاوت است و نمی شود یک نسخه کلی برای همه پیچید...که یاد بگیرم خودم را با دیگران مقایسه نکنم و به برنامه زندگی ای که خداوند برایم مدون کرده ایمان بیاورم... که نگران انصراف و غیر ذلک نباشم، که از کجا معلوم 2 سال عقب افتادم جای دیگر زندگی 5 سال مرا جلو نیندازد؟! اصلا فکر که می کنم حتی عقب افتادگی هم برایم بی معنا شده، مگر نه اینکه هرکس در زمان خودش زندگی می کند؟! ... که از خودم بت نسازم و انتظارهای اسیب زننده نداشته باشم... که بهترین خودم باشم... 

حس دلتنگی برای چه بود اصلا؟! 
دلتنگی برای چه کسی؟! 

قبلاً هم گفتم من آدم این حس گاه و بیگاه هستم... که شاید برای آدم هایی که می توانستند در زندگی گذشته من حضور پررنگ تری داشته باشند و زمانه دیر ما را با هم رو به رو کرد... شاید در گذشته اتفاقات خوبی نمی افتاد... مثل همین حالا... سر را کج کردن و رد شدن به نشانه ندیدن... یا اضطراب زیاد زمان دیدن... گاهی ادم با کسانی مواجه می شود که فکر می کند ادم های درست زندگی اش هستند... اما... در زمان اشتباه... مواجه شدن با ادمها به این سبک همیشه ته دلم را خالی می کرد و می کند... که چه قدر حس دوست داشتن قبلش پشت هم توی قلبت تلنبار کرده بودی و حالا می توانی با یک کنش و واکنش اشتباه آن ها در هم بشکنی و حست تبدیل به خنثی ترین حالت ممکن شود... و شاید همین زمان است که دلت برای آن "حس دوست داشتن" تنگ شود و دلتنگی در قلبت لانه کند...

 

 

خدایا خودت کمک کن..... تو سردرگمی عجیبی گیر کردم...

نمیدونم شروع کنم از الان برای ارشد بخونم یا اینکه بعد تموم شدن لیسانس؟

نمیدونم الان مهارت های کاری رو یاد بگیرم و برم سراغ علایقی که هی وسط درس خوندن های ترمی وسوسه میشدم برم سمتش یا بذارم سال دیگه؟

خیلی سردرگمم و دلم نمیخواد کاری کنم که بعدا حسرت بخورم :(

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۳ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۲

دلم از اون شوق ها و خنده هایی که میخواد که با گریه همراه میشه...

میدونی کدوما رو میگم که؟!

"من خنده خنده گریه میکنم"ها...

اشک شوق بهش میگن...

امیدوارم این بار هم دست رد به سینه ام نزنی ...

تابستان پر از خیر و برکت باش برامون... :)

نمیدونم چقد دیگه باید بهش اصرار کنم و التماسش کنم تا دوباره بهم نشونه های خوشگلش رو نشون بده... تلاشمو کردم و دعاهامو خوندم... حتی اگه فرضا اتفاقی که دوست دارم بیفته پاسخی نباشه (که نیست) به اون دو ساعت که دستام یخ کرد، میتونه پاسخی باشه برای تلاشهام و سخت کوشی هام... خودشم دید...
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۲۹

خودت یه بار دیگه، یه نشونه دیگه و یه معجزه دیگه نشونم بده...

تا دوباره باور کنم که خواسته و آرزوم با حکمت و قسمتت یکیه...

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۸
چقدر خوبه اینقدر قوی باشی که بقیه وقتی بهت نگاه میکنن خودشونو محکوم به ادامه دادن کنند... بشی الگو و اسطوره... به خودشون بگن:" به خاطر فلان شخص هیچوقت جا نزدم!" ...بشی سرمشق و مشوق و محرک انگیزه بقیه... اینقدر موفق بشی که هیچکس نتونه ندیده ات بگیره... حتی کسی که وانمود می کرد قبلا که واسش مهم نیستی، بعدها وقتی از دور هم ببینه تو رو نتونه ازت چشم برداره....

خدایا شکرت واقعا شکر و سپاس مخصوص توئه که همه جوره پشت بنده هاتی و حمایتشون می کنی...

امروز یه تاریخ موندگار میشه برام که ثابت شد بهم نتیجه تلاشامو میگیرم...

امروز 28 خرداد...

پ.ن:

برای بقیه اش هم خودت کمکم کن خداااا... به هدفم برسون منو خداجون... بهم کمک کن نتیجه چندین ماه تلاشمو بگیرم... الهی امین... :)